سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از لغزش جوانمردان در گذرید که کسى از آنان نلغزید ، جز که دست خدایش برفرازید . [نهج البلاغه]
··· OSTAFA\/\/ ···
دوباره برگرد
  • نویسنده : مصطفی:: 92/12/11:: 2:32 عصر
  • آخ خدا جون چی کار کنم؟! چی بگم از کجا بگم؟!
    حرف نگفته خیلیه، جونم رسیده به لبم

    سر کدوم زخم دلو، چه جور برات بازش کنم
    بلایی اومده سرم، نگو! نپرس! خدا جونم!

    کی فکر می کرد کوه غرور، بشکنه تو دست همه
    تحملش سخته برام، این همه غم زیادمه

    هی با خودم فکر می کنم، یه روز بهتر می‌رسه
    اما تو چشم من فقط، دنیا به آخر می‌رسه

    بغضم داره می‌ترکه، اما صدام در نمیاد
    حتی نگاه حتی نفس، کاری ازم بر نمیاد

    تو این روزایی که دلم، منت مرگو می‌کشه
    یه لحظه یادت می‌تونه، تموم دل خوشیم بشه


    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    دلم تنگه
  • نویسنده : مصطفی:: 91/1/10:: 9:28 عصر
  • خدا جون دلم پره نه از تو نه از اون... از تقدیر.

    از تقدیری که واسش جنگیدم ولی...


    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    شب بخیر عزیزم...
  • نویسنده : مصطفی:: 90/11/29:: 12:57 صبح
  • عزیزم سلام، نمی‌دانم وقتی این نامه را می‌خوانی دقیقا کجا هستی و در چه حالی.. اما من امشب، شاید هزاران کیلومتر دورتر از تو در آپارتمان کوچکی تنها نشسته‌ام و خاطراتی که حتی دورتر از این فاصله‌ی هزاران کیلومتری بین من و توست، نمی‌گذارند بخوابم. خاطراتی ممنوع که خودم بارها با تاکید برایت توضیح داده‌ام باید فراموش‌شان کنی و زندگی جدیدی را بی«من» برای خودت بسازی! و امشب این خاطراتِ دورِ ممنوع خواب را ازمن گرفته‌اند.

    عزیزم، مرا ببخش که مکررا تو را عاشقانه "عزیزم" صدا میزنم. همان‌طور که میدانی من هیچوقت آدم کاملی نبوده ام و امشب اهمیتی نمی‌دهم که ممکن است درست در همین لحظه، کس دیگری خالصانه تو را این‌گونه خطاب کند. بگذار امشب، مرا با خودش به گذشته ببرد. به زمانی که این واژه متعلق به من بود و نه هیچ‌کس دیگر.

     

    حقله عشق ring of love

    نمی‌توانی حدس بزنی از آن دنیای زیبا و رنگینی که برای خود داشتیم دلم برای چه چیزی بیشتر از همه تنگ شده است:

    «درانتهای روز، خسته از کار طولانی در آغوشم خوابیده‌ای. من دلم میخواهد ساعتها حرف بزنیم، دلم می‌خواهد صدایت را بشنوم، دلم میخواهد وقتی تار مویت را از پیشانیت کنار میزنم چشمانت از شیطنت برق بزند. ولی تو چشمانت را می‌بندی و می‌گویی خسته‌ای. می‌گویی دلت می‌خواهد سرت را روی بازوی چپم بگذاری و بخوابی. می‌گویی حتی برایت مهم نیست که دست من در این حین خواب برود و من می‌خندم. موهایت را نوازش میکنم و میگذارم آرام بگیری.

     

    عشق آغوش

    اما میدانی که نمی‌توانم زیاد رومانتیک باقی بمانم!

    بنابراین، برای اینکه به تو نشان بدهم رفتارت کودکانه است و حس لجبازی تو را تحریک کنم، شروع میکنم با لحنی بچگانه برایت زمزمه کردن:

    یه موش بودش کوچولو گاز میزدش به هلو
    هلو رو خوردو در رفت با دُمب گربه ور رفت
    گربه میومیو کرد موشه رو هپلی هپو کرد

    وقتی شروع به خواندن میکنم با چشمان بسته لبخند میزنی و ناخنهایت را در دستم فرو میکنی اما خط آخر که خوانده میشود چشمانت را باز میکنی، لبانت را غنچه، بین ابروهایت یک چین عمیق میفتد و کودکانه اعتراض میکنی که دوست نداری گربه موش را هپلی‌هپو کند!

    من بلند می‌خندم و برایت، مثل همیشه منطقی، توضیح میدهم که طبیعت موشها و گربه‌ها همین است. تو این منطق را دوست نداری. تو لالایی کودکانه‌ای را که موشها در آن به دام بیفتند، دوست نداری و من نمیدانم چگونه میشود تو را راضی کرد که نمی‌توان به موشها و گربه‌ها فهماند که باید مسالمت‌آمیز در کنار هم زندگی کنند.

    پریشانی تو مرا متعجب میکند. نمیدانم باید مثل یک ناز دخترانه خریدارش باشم یا جدا برای بدست آوردن آرامش تو کاری انجام بدهم!

    دیگر میلی به خواب نداری. عاقبتِ موش کوچولو شیرینی خواب را از تو میگیرد و من باز هم موفق نمیشوم یکی از خواسته‌های ساده‌ی تو را برآورده کنم.

    و امشب، رویای من این است که تو، دیگربار، خسته و رنگ‌پریده پس از یک روز کار سنگین و طولانی، سرت را روی بازوی چپم بگذاری و من همان‌طور که دست چپم کم‌کم خواب میرود، برایت هدیه‌ای داشته باشم که غافلگیرت کند.

    دوباره لالایی‌ام را برایت می‌خوانم:

    یه موش بودش کوچولو گاز میزدش به هلو
    هلو رو خوردو در رفت با دمب گربه وررفت
    گربه میو میو کرد دوید و دنبالش کرد
    موش پریدو قایم شد گربه خپل کنف شد

    و تو، همان‌طور با چشمان بسته لبخند بزنی، با ذوق ناخنهایت را در دستم فرو کنی و بعد آرام، با خیالی آسوده از بازی موش و گربه دستانت را دور گردنم حلقه کنی و صورتت را به سینه‌ام نزدیکتر تا گرمی نفسهایت را حس کنم و ضربان قلبت را بشنوم.

    عزیزم، هیچ‌کدام از آن نقشه‌هایی که کشیده بودیم جامه عمل نپوشید و من حتی گوشه‌ای از آرزوهایی را که برای خوشبخت کردن تو در سر می‌پروراندم به حقیقت مبدل نکردم. انسان نمی‌تواند همیشه موفق باشد این‌طور نیست؟ شاید برای توجیه خودم از تئوریهای دیگران استفاده میکنم، نمی‌دانم. اما مطمئنم تو تنها کسی هستی که بدون گفتن همه حرفهایی که می‌خواهم بگویم، ولی نمی‌توانم، مرا میفهمی! و یا حتی فراتر از آن، مرا می‌بخشی.

    من دیگر قادر نیستم هیچ‌کدام از آن رویاهایی که برایت تصویر کرده بودم از نو زنده کنم. آنها برای همیشه مُرده‌اند. و هم‌چنان نمی‌توانم تمام تلخی‌هایی را که تو به هیچ عنوان استحقاقش را نداشتی و متحمل شدی جبران کنم. این باعث میشود یاسی وجودم را پر کند و با بدبختی غیر قابل وصفی به این نتیجه برسم که هیچ‌چیز خوبی برایت به یادگار نگذاشته‌ام و این برای یک مرد بسیار دردناک است.

     

    قلب زخمی

     

    پس امشب برای اولین‌بار در زندگیم دست به شاعری زدم و با اینکه سرانجام همیشگی موش و گربه را می‌دانم، فقط به بهای بدست آوردن یک لبخند تو، آخرین لبخند تو برای من، لالایی‌ام را از نو می‌خوانم تا تو آسوده به خواب روی. بی‌غم و بدون «من».


    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    دوستت دارم...
  • نویسنده : مصطفی:: 90/11/29:: 12:45 صبح
  • امشب، شب آخریه که مزاحم دلت شدم

    خورشید فردا مال تو، ببخش که عاشقت شدم

    غروب تلخ احساسم عشق نفرت

    بدرقه لازم ندارم، می‌رم ای عزیزترین

    نذار بمونه زیر پا، قلبم‌و بردار از زمین


    دوست دارم! برای تو، فقط یه حرف ساده بود

    غافل از اینکه دل من، منتظر اشاره بود ! !


    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    نبودنت آزارم میدهد!
  • نویسنده : مصطفی:: 90/11/7:: 10:23 صبح
  • این قاعده بازی است، اگر دست دلتان رو شد باختن تان حتمی است!

    با توام . . .

    لمس کن کلماتی را که برایت می‌نویسم. تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست، تا بدانی نبودنت آزارم می‌دهد!


    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    گردگیری
  • نویسنده : مصطفی:: 90/11/3:: 1:45 عصر
  • سلام به دوستای قدیمی!

    امروز تصمیم گرفتم برای آروم شدنم دوباره این بلاگ رو فعالش کنم...
    اون موقع‌ها با یه هدف می‌اومدم اما حالا از رو بی هدفی میام...

    به امید اینکه با نظراتتون دلگرمم کنین که بتونم در کنارتون دلتنگیم‌و  آروم کنم.


    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    دلم گرفته
  • نویسنده : مصطفی:: 90/11/3:: 12:29 عصر
  • دلم گرفته...

    دلم گرفته

    می‌دونم اون که رفته دیگه رفته...
    این که نمی‌خواهم حرف دلم را بزنم، بماند...
    این که نمی‌خواهم حرف‌های تکراری را بشنوم، بماند...
    این که در ذهن و فکرم چه می‌گذرد و من به چه می‌اندیشم، بماند...
    این که نمی‌خواهم اینجا بمانم، بماند...
    تمام این حرفا به کنار... چیزی که ماندنی‌ست و دوست دارم بماند، «من و خاطراتت هستیم...»

     


    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    محسن چاوشی - زخم زبون اجرای جدید با پیانو
  • نویسنده : مصطفی:: 88/12/25:: 10:17 عصر
  • وقتی گوش می‌دی دلت می‌گیره / وقتی هم که دلت گرفته دوس داری گوش بدی . . .

     

    بعد آلبوم قشنگش، یه اجرای جدید از یکی از بهترین کارهاش!

     ادامه مطلب...

    نظرات شما ()
    ---------------------------------------------------
    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    ---------------------------------------------------
     RSS 
     Atom 
    خانه
    ایمیل
    شناسنامه
    مدیریت وبلاگ
    کل بازدید : 145528
    بازدید امروز : 0
    بازدید دیروز : 1
    ... فهرست موضوعی یادداشت ها...
    متفرقه[10] . موسیقی[8] . شعر و شاعری[5] . محسن[2] . chavoshi[2] . mohsen[2] . moteassefam . music . piano . zaboon . zakhm . انتخابات . انقلاب . ایران . پیانو . جمهور . چاوشی . چاووشی . دلم گرفته . رئیس . رنگی . رییس . زبون . زخم . مخملی . عاشقونه . گلی . متاسفم .
    ............. بایگانی.............
    محسن چاوشی
    امیر ارجینی
    علی لهراسبی
    علی اصحابی
    نوشته‌های سال 1385
    زمستان 1386
    تابستان 1386
    بهار 1386
    بهار 1388

    ..........حضور و غیاب ..........
    یــــاهـو
    ........... درباره خودم ..........
    ···   OSTAFA\/\/   ···
    مصطفی
    باشه یه فرصت دیگه می‌گم

    .......... لوگوی خودم ........
    ···   OSTAFA\/\/   ···
    .......لوگوی دوستان ........


    ............آوای آشنا............

    ............. اشتراک.............